اینکه در ساختار سادۀ فعالیت های فرهنگی دوره مشروطه چگونه شبکه-های پیچیدهای از فعالیت زنان سامان مییابد، نسبت فعالیت های جریان های فراموسونری با گسترش انجمنها، نشریات و مدارس زنان چگونه تحلیل میشود، نسبت فعالیت های سازمان یافتۀ زنان و فعالیتهای سازمان نیافته و خودجوش چیست و نقاط تمایز آنها کدام است، پرسش هایی هستند که در بازشناسی جریان¬های فعال زنان در دورۀ مشروطه به آنها پاسخ داده میشود. فعالیت زنان ایرانی در دورۀ مشروطه فعالیت زنان در دورۀ مشروطه را میتوان به دو شاخۀ اصلی تقسیم کرد: ۱٫ شاخهای که در ابتدای شکلگیری انقلاب مشروطه از اواخر دهۀ ۱۲۷۰ و اوایل دهۀ ۱۲۸۰ توسط زنان فعال و مبارزی چون زینبپاشا و انیسالدوله به صورت خودجوش برای تحقق عدالت اسلامی و اجرا شدن قوانین ¬اسلام در همۀ عرصههای اجتماعی شکل گرفته بود. این گروه از فعالان زنان متأثر از رهبران مذهبی عمل میکردند و در رویدادهای تاریخی چون تحریم تنباکو، شورش نان، واقعه گریبایدوف و … حضور جدی و فعالی داشتند. میتوان گفت در این دوره زنان حول محور دین و دفاع از تمامیت ملی کشوری اسلامی در عرصۀ اجتماع حضور مییافتند و مطالبات آنها به معنای مدرن و جنسیتی آن مطرح نبود. به عبارت دیگر زن خود را عضوی از جامعۀ اسلامی میدانست و مسائل خویش را هماهنگ با مسائل جامعه اسلامی تعریف میکرد؛ درنتیجه میکوشید برای حل مشکلات جامعه، گسترش مذهب و دفاع از منافع ملی کشورش گام مؤثرتری بردارد، اما متأسفانه تاریخنویسان روشنفکر به فعالیت زنان مبارز و مکتبی ایران اسلامی در این دوره توجه نکردهاند و آنچه بیشتر مطرح شده بخش دوم فعالیت زنان در دورۀ مشروطه است که متأثر از جریان تجددطلب و روشنفکر روی داد. ۲٫ شاخهای که تحت¬تأثیر جریان روشنفکری و به واسطۀ همزمانی با تحولات قرن هیجدهم و نوزدهم کشورهای اروپایی و ظهور اندیشههای فمینیستی در دهۀ ۱۲۸۵ به بعد ایجاد شد و به¬شدت از جریان دفاع از حقوق زنان مغربزمین تأثیر پذیرفت. نمود عینی این تأثیرپذیری را میتوان در هدفگذاری انجمنها، مجامع و نشریات زنان آن دوره آشکارا مشاهده کرد؛ اهدافی که بیشتر حول محور آموزش زنان و تأسیس مدارس دخترانه تعریف میشد. بنابراین میتوان گفت آشنایی با فرهنگ و تمدن اروپا به وسیلۀ افرادی چون کاظمزاده، آخوندزاده و میسیونرهای غربی (نمایندگان جریان فراماسونری در ایران)، سبب تأسیس مدارس جدید و همزمان با آن انجمنها و نشریات زنان شد؛ زیرا زن ایرانی براساس اهداف استعماری میبایست همسان و همگون با زن اروپایی میشد، باید آموزش میدید تا از نظر بنیادی فرهنگ، اعتقادات و بینش او تغییر کند و به سمت مفاهیم بنیادی تمدن غرب گرایش یابد و فرزندان خویش را نیز پس از آن، با آن تعالیم پرورش دهد. بنابراین مدارس دخترانه ایجاد شدند تا با دقت، احتیاط و آرامی راهگشای اندیشههای غربی در کشور باشند. البته می¬توان ارتباط وثیقی میان این سه دسته کلی یافت؛ به عبارت دیگر بیشتر نشریات زنان در آن دوره به یک سازمان یا انجمن زنان مربوط بود و بیشتر اعضای سازمان¬ها و انجمن¬های زنان از فارغ-التحصیلان یا معلمان مدارس دخترانه بودند. خانم کلارا کولیور رایس، همسر یکی از مأموران هیئت مذهبی ـ تبلیغی مسیحی انگلیسی، که در سالهای قبل و بعد از جنگ جهانی اول در ایران سکونت داشت، نوشته است: «زمانی که دولت ایران مدرسۀ معمولی را در تهران گشود، از مبلغان مذهبی امریکایی بسیاری دعوت به همکاری کرد. به احتمال رهایی زن و برداشته شدن طوق رقیّت از گردن او از طریق اعتراضها و دادخواهیهای زنان حاصل نمیشود، بلکه نیل به این هدف از طریق درک و دریافت نیازها، از سوی خودشان و مردان امکانپذیر است. … کتابهای درسی موجود در حال افزایش است و گرچه به نظر ما با مهارت تام آماده نشدهاند، … ولی مدارس غربی راه را گشودند و آموزش¬وپرورش ایران در سالهای آینده زیر نفوذ اندیشهها و شیوههای غربی خواهد بود». لرد کرزن، سیاستمدار معروف انگلیسی، حتی فعالیت مبلغان مسیحی را کم و ناقص دانسته و به جای تبلیغات آشکار، آموزش از طریق مدارس را پیشنهاد کرده است: «با تأسیس مدارس و اقدامات نوعپروری و بهخصوص نثار کردن مجانی کمکهای درمانی رفتهرفته در قلب تودههای خاصی که به رکود فکری محکوم است میتوان تأثیر نمود». ناگفته نماند که در مدارس هیئت تبلیغی کلیسا، کلاسهای خاصی برای تعلیم فنون و حرفههای گوناگون، ازجمله نجاری برای پسران، خیاطی، سوزندوزی، و … برای دختران، در نظر گرفته میشد که به سبب امکان استفاده از این فنون در زندگی روزمره و برای امرارمعاش، این کلاسها با استقبال بسیار دانشآموزان و خانوادههای آنها روبهرو میشد. این حرفهها را استادکاران بابی تعلیم میدادند و دولت انگلستان نیز از صرف هزینههای گزاف در این زمینه خودداری نمیکرد. ساختار فعالیت زنان در دورۀ دوم مشروطه میتوان نشانههایی از وجود برخی ارتباطات بین گروههای گوناگون زنان یافت که نمایانگر الگوگیری واحد و یکسان آنهاست و به نوعی تأثیرپذیری از روح جریان فمینیسم و نفوذ آن در دورۀ دوم فعالیت زنان در عصر مشروطه را تأیید میکند. از جملۀ نشانههای این تأثیرپذیری میتوان به تبریک نشریۀ «زبان زنان» به نشریۀ «نامه بانوان» برای ورودش به عرصۀ جنبش زنان ایران اشاره کرد؛ پس از انتشار نامۀ بانوان در تهران، نشریۀ زبان زنان در اصفهان در شمارۀ تیرماه ۱۲۹۸ خود در مقالهای ورود این نشریۀ فمینیستی را به جنبش زنان ایران تبریک گفت. در این مقاله به تفصیل دربارۀ تلاش نامۀ بانوان به منظور دستیابی به حقوق برابر برای زنان سخن گفته شده بود. همچنین میتوان در نشریۀ «عالم نسوان» نیز اشارهها و ارجاعاتی دربارۀ جمعیت نسوان وطنخواه پیدا کرد. عالم نسوان در شمارۀ ۴ خود در تیرماه سال ۱۳۰۹ خبر برگزاری کنگرۀ زنان آسیا در هند را در دی و بهمن ۱۳۰۹ (ژانویه ۱۹۳۱م) به چاپ رساند و ابراز امیداری کرد که جمعیت نسوان وطنخواه بتواند از سوی زنان ایرانی در این کنگره شرکت کند. این مجله دو سال بعد نیز در یکی از سرمقالههای خود گشایش مدرسۀ اکابر برای زنان بزرگسال در تهران به وسیلۀ جمعیت نسوان وطنخواه را تحسین کرد. یکی از اشعار فمینیستی زندخت شیرازی در اسفندماه ۱۳۰۹ در مجلۀ عالم نسوان چاپ شد. بنابراین میتوان مشاهده کرد که شبکهای ارتباطی میان فمینیستهای ایرانی وجود داشته است. نکتۀ دیگری که دربارۀ فعالان زن و فعالیتهای آنها در دورۀ دوم مشروطه (۱۲۸۵ به بعد) میتوان بیان کرد این است که بیشتر شخصیتهایی که در موردشان شواهد و اطلاعات تاریخی موجود است یا بابی، بهایی بودند یا اینکه فارغالتحصیل یکی از مدارس امریکایی یا مدارسی بودند که زیر نظر هیئتهای تبلیغی کلیسا تأسیس شده بودند؛ بنابراین همگی تحت تعالیم و ارشادهای جهتداری قرار گرفته بودند که سبب یکشکلی و یکسانی محتوای فعالیتهای متعددشان حتی در قالبهای متفاوت (ایجاد انجمن، انتشار نشریات، تأسیس مدارس دخترانه و اکابر زنان بزرگسال) شده بود، بهگونهایکه موضوع ارتباط با غرب و الگوگیری زنان ایرانی از زنان اروپایی، منع حجاب، شبههپراکنی دربارۀ مبانی اسلامی ازجمله ارث، حق طلاق، حضانت فرزند، … ایجاد و گسترش مدارس دخترانه و … در رأس نوشتهها و تلاشهای آنان قرار داشت و فقط ظهور و بروز بیرونی این اهداف با توجه به آزادی بیان در زمانهای گوناگون متفاوت میشد؛ برای مثال گاه تلاش میشد به شکلی غیرمستقیم و در کنار موضوعهای روزمره و عادی مانند خانهداری، آشپزی، خیاطی و … به این مسائل اشاره شود تا از حساسیت مجامع مذهبی و از همه مهمتر روحانیت مذهبی، که به جرگۀ جریانهای فراماسونری نگرویده بودند، بکاهند. شایان ذکر است که جریان فراماسونری، پیش از ورود به حوزۀ زنان، توانسته بود تعدادی از روحانیان سرشناس (ازجمله آیتالله بهبهانی، آیتالله نجمآبادی، سید محمد طباطبایی و …) را جذب کنند و از نفوذ آنها در میان مردم، برای پیشبرد اهداف خویش استفاده نمایند.
نظرات